تهران مووی
سریال « کرگدن » جدیدترین محصول شبکه نمایش خانگی است که با یک رویکرد متفاوت پا به این عرصه گذاشته و آن اینکه خارج از چارچوب های سبک درام یا کمدی ساخته شده و می خواهد یک سریال اکشن با ریتم بالا باشد. « کرگدن » درباره چند مرد و زن جوانی است که به دلیل توانایی های فردی شان وارد یک چالش عجیب به نام " کرگدن " می شوند. چالشی که به آنها گفته می شود رویکرد تبلیغاتی داشته و بابت آن مبلغ بسیار خوبی نصیب شرکت کنندگان خواهد شد. اما این چالش اتفاقی است که در حقیقت این چند جوان را به مسیری ترسناک هدایت می کند و اتفاقات گوناگونی را رقم می زند.
سریال « کرگدن » مشخصاً قصد داشته شبیه به سریال های اکشن شبکه های تلویزیونی در آمریکا باشد. از سبک و سیاق فیلمبرداری گرفته تا استفاده مکرر از تراولینگ و هلی کم تا بتواند هیجان را به مخاطب انتقال دهد. اما کیارش اسدی زاده که کارگردان سریال « کرگدن » است، در محاسبات خودش اشتباهاتی را مرتکب شده چراکه ساخت یک سریال که در آن سکانس های اکشن به چشم می خورد، مستلزم مهیا کردن مقدمات فراوانی است که از جمله آن طراحی استوری بورد و سپس خلق اکشن می باشد. اما در سریال « کرگدن » به این موارد توجهی نشده و سکانس های اکشن بسیار بی کیفیت و با حداقل توجه به اصول اولیه ساخته شده اند.

طبق آنچه که قصه بیان می کند، ما با چند جوان روبرو هستیم که هرکدامشان توانایی های منحصر به فردی دارند. یکی از آنها پارکور انجام می دهد و یکی دیگر موتور سوار و دیگری آف رود و... سریال در ادامه سعی می کند توانایی های این افراد را به تصویر بکشد و در همین زمان است که نقطه ضعفش آشکار می شود چراکه سازندگان تمهیدات لازم را برای به نمایش گذاشتن این توانایی ها به کار نگرفته اند و ما شاهد سکانس های ساده ای هستیم که در آن، زاویه دوربین بصورت لحظه ای تغییر می کند و تدوین سریع انجام می شود تا هیجان پوشالی به مخاطب انتقال دهد. در بخش قصه نیز متاسفانه سریال در همان دقایق ابتدایی، محوری ترین موضوع فیلم یعنی مرگ نوید را چنان سطحی به تصویر می کشد که علامت سوال های فراوان بر جای می ماند. سوالاتی مانند اینکه جنازه چه شده؟ از چه طریق مطمئن شده اند او در آن زمان مرده است؟ اگر دفن شده، چگونه پزشکی قانونی، خانواده و ده ها انسان دیگر متوجه نشده اند که او نوید بوده یا خیر؟
سریال « کرگدن » خیلی راحت از پاسخ دادن به این سوالات امتناع می کند و سپس از مخاطبش می خواهد تا داستانی را دنبال نماید که اصول ابتدایی آن به اشتباه بنا شده و دنبال کردن آن امری بیهوده تلقی می شود. مانند اکثر سریال های شبکه نمایش خانگی، در اینجا نیز اغلب دیالوگ ها برگرفته از جملات قصاری است که از شبکه های اجتماعی دریافت شده و کارکردی در پیشبرد قصه ندارند. تداوم در به نمایش گذاشتن سکانس های طولانی و کِش داری نظیر سکانس اشاره به ضرب المثل « آب ریخته شده را نمی توان جمع کرد » به راحتی سریال را از تب و تاب می اندازد. اشاره به مافیای پشت پرده نیز سطحی و غیرقابل باور است و بیشتر از اینکه واقعیتی در جامعه ایران باشد، یک نماد خارجی از مافیا در بطن جامعه ایران است.

« کرگدن » می خواهد یک سریال اکشن جذاب باشد که پشت پرده روابط مافیایی را به تصویر می کشد. اما به نظر نمی رسد که سازندگان سریال جز اندیشیدن به این جایگاه، اقدام عملی موثری را برای رسیدن به چنین موقعیتی انجام داده باشند. استفاده از نماهای اشتباه مانند آنچه که در سکانس مشت زنی شاهد هستیم ( نماهای بی ربطی مانند استفاده از هلی کم برای نمایش مناظر اطراف رینگ! )، سطح سریال را کاهش داده و قصه پردازی ضعیف هم مزید بر علت شده تا « کرگدن » علی رغم پتانسیل های موجود، اثری ضعیف باشد.
اینبار با چه مافیایی طرفیم؟
از قضا سریالهای شبکه خانگی نیز که توقع میرفت به خاطر محدودیتهای کمتر، به سراغ موضوعات پرداخت نشده یا کمتر پرداخت شده بروند، کاملا محافظهکارانه و مقلدِ یکدیگر ظاهر شدهاند. سریال کرگدن (کیارش اسدیزاده) درباره تعدادی جوان است که وارد چالشی به نام کرگدن میشوند اما بعد درمییابند که این چالش، فریبی از سوی یک مافیای بزرگ بوده است.
در سریال نهنگ آبی (ساخته فریدون جیرانی) نیز شخصیت اصلی درگیر یک سایت کتابخوانی میشود و چالشی خطرناک را در قالبِ بازی نهنگ آبی طراحی میکند و از همان ابتدا با یک مافیای آدمکش همراه میشود. در فیلم مانکن (حسین سهیلیزاده)، هر دو شخصیت اصلی به اجبار با دو مافیای بزرگ درگیر میشوند.
سوال اینجا است که چرا انقدر موضوع مافیا برای این سریالها اهمیت پیدا کرده است؟ آن هم مافیایی کاملا فیلمی و نمایشی که در راس اکثرشان یک زن مسنِ طالب انتقام قرار دارد. اگر به مافیای واقعی و مهمی همچون مافیای پزشکی و مافیای کنکور میپرداختند و موضوعات واقعا اجتماعی را در قالب آثاری مهیج یا تریلر تصویر میکردند، نقدی به آنها وارد نبود.
چرا که سریالهای خارجی زیادی نیز در عین طرح مباحث مهم سیاسی-اجتماعی توانستهاند مخاطبان بسیاری را به خود جلب کنند. نمونه بارز آن سریال خانه پوشالی (House of Cards) است که در سال 2013 توسط شبکه اینترنتی نتفلیکس پخش شد و پشت پرده کاخ سفید را تا حدی آشکار کرد.
شاید بگویید سریالهای ایرانی در شبکه خانگی اجازه ورود به بحث مافیاهای واقعی را ندارند، به همین دلیل با یک مشت مافیای ساختگی سعی دارند اوضاع اجتماعی را بازتاب دهند. اما واقعیت این است که در رسانه ملی نیز که بسیاری مباحث مهم را مغفول میگذارد و به آنها توجهی نمیکند، بارها مناظرههایی داغ درباره مافیای پزشکی، مافیای کنکور و حتی مافیا در عرصه سینما انجام شده است.
حال چطور ممکن است که سریالهای اتفاقا پرخرج ایرانی در شبکه خانگی به مافیایی بپردازند که در پشت پرده همهاشان، بلااستثناء، غرضورزی شخصی و انتقامِ عشقی و مواردی از این دست نهفته است؟ اصلا اگر قرار نیست این سریالها موضوعات جدیتری را مطرح کنند اساسا برای چه ساخته شدهاند؟
برای آنکه مدام تکرار کنند زندگی یک بازی است؟ اما زندگی قطعا یک بازی مهیج برای گیج کردن مخاطبان نیست. زندگی پیچیدهتر از موشوگربه بازی سریالهای ایرانی است. امید است که در سریال کرگدن با مافیای جدیتر و مهمتری طرف باشیم. با مافیایی که لااقل در یکی از وجوه زندگی روزمرهامان با آن درگیر هستیم.
یک سریال اکشنِ مهیج؟
موضوع اصلی فیلم در سریال به سرعت مطرح میشود و وقت مخاطب را تلف نمیکند. به جز مصطفی زمانی که تا حد زیادی به تکرار افتاده است، بازیگران کمتر دیده شدهای در فیلم میبینیم که این کار قطعا از رونماییِ بازیگران متبحر اما تکراری بهتر است. نقشهای کاظم (پوریا رحیمی سام)، گیسو (هدی زین العابدین)، دانیال (بانیپال شومون) و رها (سارا بهرامی) باعث شده یک دورهمی از کاراکترهای مکمل پدید بیاید که این موضوع برای دنبال کردن آنها در فیلم اهمیت دارد.
در واقع نکته مثبت سریالِ کرگدن، جمع شدن آنها برای رسیدن به یک هدف است. نکته دیگری نیز که تا حد زیادی به قسمت اول این سریال هیجان داده، معرفی تواناییهای تک تک آنها در یک تدوین موازی است که هم ریتم خوبی را ایجاد میکند و هم زمانِ حال را از دست نمیدهد.
اما آنچه از همین ابتدا میرود تا دل مخاطب را بزند، استفاده زیاد از نماهای شلخته برای ایجاد هیجان است که بیش از پیش در صحنه موتورسواریِ نوید به چشم میآید. نماهایی که فقط سعی کردهاند از زوایای مختلف گرفته شوند و به اصطلاح ریتم صحنه را بالا ببرند، اما وقتی خود اتفاقی که در صحنه میافتد چندان چنگی به دل نمیزند، تدوین هم نمیتواند کمک چندانی به این موضوع بکند.
موتور سواری نوید که حرفهای هم خوانده میشود، بسیار مبتدیانه است و تنها به زور موسیقی و اسلوموشن جلو میرود. بدترین نمای فیلم نیز زمانی است که نوید به صورت محیرالعقولی میتواند از دیواری به آن بلندی پرش کند بدون اینکه از روی موتور جدا شده و به روی زمین پرتاب شود. در زمان حادثه نیز کمترین تلاشی از سوی کارگردان برای باورپذیریِ سوختن او ولو در قالب یک عروسک انجام نشده است.
البته اینکه کارگردانان به سمت فیلمهای اکشن و هیجانانگیز بروند قطعا نکته مثبتی است اما اینکه بخواهند از درآوردن صحنههای دشوارِ اکشن فرار کنند و به جایِ کشیدن استوری بورد و کارگردانیِ حسابشده، کار را تماما بر دوش جلوههای ویژه آنهم از نوع ضعیف و تدوین و موسیقی بیندازد، نتیجه چیزی میشود که چندان مخاطب را راضی نمیکند.
برخوردِ هالیوودی با موضوعِ «هیجان» نیز از اشتباهات رایج فیلمسازان ایرانی است. وقتی گیسو با آن ماشینِ کوهستانی به جای راندن در پیست یا تپههای خلوت، پشت سر اسبها و میان گاوهای وحشی مانور میدهد، مخاطب را مطمئن میکند که فیلمساز بیش از اندازه فیلمهای هالیوودی تماشا کرده است. این در حالی است که قسمتهای فرارِ رها با آنکه سادهتر پرداخت شده اما چون در دلِ قصه قرار دارد و در نهایت ضعف بدنی او را نیز لحاظ میکند، طبیعی و باورپذیر از کار درآمده است.
کرگدن کیست؟
قسمتهای احساسی و عاطفی فیلم که بیشتر با ماجرای رها و نوید جلو میرود، به همراهِ ترانهخوانیِ کاظم، توانسته نسبت خوبی را با بخش اکشن- ماجرایی سریال برقرار کند. اما متن ترانه که قرار بوده ارتباط مستقیمی با موضوع سریال و آدمهای آن داشته باشد، تا حد زیادی نچسب از آب درآمده است.
شعر درباره آدمهایی در هیبت کرگدن است که پوستشان از شدت رنج و درد کنده، زمخت و کلفت شده است اما موضوع این است که ما رنجی در این آدمها نمیبینیم. این 5 دوست که گویا برای پولی که قرار بود نوید به دستشان برساند، برنامهریزیها میکنند، چندان هم نیازمند و دردمند نیستند. خودشان بدون پول اضافی هم به خوبی سر میکنند.

گیسو که در یک خانه ویلایی بزرگ زندگی میکند و یک ماشین شاسی بلند دارد. دانیال برای خودش اسب دارد و حتی مکانی اختصاصی برای نگهداری آن. رها که وضع مالیاش خیلی بهتر از وضع روحیاش است. کاظم هم چندان به موزیسینهای خیابانی که آهی در بساط ندارند و تنها به عشقِ موسیقی میسرایند نمیخورد و آنقدر خوش است که لحظهای دست از مزه ریختن برنمیدارد
.
بی میل همی گشت در بقالی های شهر آنگاه به زبان آمد و گفت از پرت و پلاساز و تکرار گوی بی محتوا ملولمو کار بلدم آرزوست
اندک زمانیست که زٍ لطف!! عزیزی مفتخر به دیدن شبهه هذیانی شدم که دوباره در ، آدامس و پف فیل فروشیها پیدایش شده ، بیگمان از تکرار مکرراتی از این دست من نیز چون بسیار عزیزان دیگر ،ظاهرآ میسوزیم و میگذرانیم ، اما چه کنیم که در بن بستی دقیق ، پردازش شده از سوی آنانیکه میدانند چه میکنند ، گرفتار تحجری گشته ایم که راه گریز از آن فقط امثال ماژلان و کلمب ، مکتشفینی را میطلبید که لطفی شگرف در حق این بینوا بینندگان کنند و کاربلدی را رو کنند وگرنه دانش تصویر سازی در این خطه دیرزمانیست که در باتلاق باند بازی های محفلی و شب نشینی های آنچنانی و پارتی بازی های اینچنینی ، که ظاهرآ فقط مشمول نابازیگرانه ، توسط جامعه مجازی معرف و معروفه شده نیست ، بلکه شامل ناسازندگانیست که در این بی درو پیکر ، در گٍل فرو مانده که با بی مهری متولیانش که نام سازمان های سینمایی و فیلم و هنر را بر خود نهاده اند هر روز ویران تر میشود . آشناو روشنا داشته باش ، مجوز بگیر ، همین کافیست در گذشته میگفتند پول عروسی و خونه خودش جور میشه ، امروزه باید بگن پول (فیلم سازی) و( سریال سازی) و نابازیگران و نا..... رو که مبادا از بالای میدون ونک بیان پایینتر هم جور میشه ، این طفلکها هم باید دائم برن خارج کشور خستگی در کنند و دائما بدنبال فرهنگ سازی باشند!! ، بگذریم ، قصۀ، غصه است و کو گوش شنوا همانگونه که قبلا گفتم ( برو بابا دلت خوشه ) پول کجاست ؟
دقت کنید در توضیح این «هیچریال» که با نام کرگدن پرده برداری شده، چه نوشته (کارگردان: کیارش اسدی زاده ، ژانر: اجتماعی، هیجان انگیز!!!!! ، تهیه کننده: صادق یارى و در ادامه ( پنج جوان به واسطه مهارت هایشان وارد چالش کرگدن می شوند و این سرآغاز رفاقت بین آنهاست، غافل از اینکه چالش کرگدن از طرف یک مافیای بزرگ و پر قدرت طراحی شده است و ماجراهای غیر قابل پیش بینی را رقم می زنند ) .
حال با این هارت و پورت های تبلیغی نگاه کوچکی بندازیم به خود «هیچریال»به بازار آمده با نام گندۀ کرگدن.
مثلا در شروع داستان نشان داده میشود دو (معروفه) بهمراه سه (معروف) در مکانی هستند جهت تهیه یک کلیپ موتور سواری ، جالب اینجاست که موتور سوار که یکی از همان حرفه ای هاست که روی جلد هیچریال آمده ، پس از چند پرش از روی یک تپۀ حد اقل نیم متری !! و کمی تکچرخ زدن که رفقایش نیز با عربده و جیغ و دادو بیداد این حرفه ای را تشویق میکنند ، براحتی و در لحظه ای ایشان غیب میشوند و یکی هم نمیگه کجا رفت ؟ طاهرآ هذیان باید یه جوری شروع شود چند دقیقه ای که موتورسوار مهو میشود در پلانی نشان داده میشود که پیر زنی که با سطل رنگ گریم شده که امروزی جلوه کند و البته مقبول موتورسوار ، نخست به او ابراز علاقه میکند و سپس پول را به او میدهد (ظاهرآ این موضوع برای «فیلمنامه نویسان» در اوضاع ساخت و ساز از نوع «فیلمی» داره حالت اپیدمیک (همه گیری) پیدا میکنه که سن بالا خاطرخواه سن پایین میشه) و پس از آن جناب حرفه ای با پول یا بی پول سرو کله اش پیدا میشود و رفقایش هم کاری ندارند در این مدت ایشان کجا تشریف داشتند ، فقط میگن ...اومد ، و جیغ و فریاد و پس از پرش مجدد جناب موتوری از روی تپه نیم متری !! بناگاه شاهد صحنه ای هستیم که تنها در دری وری سازی های مخصوصآ جدیده امروز ایران میسر و البته گاهی بنجلهای هندی ، جالب , گاف جناب «سازنده» است که چندین بار کل محیط و فضای سبز و محل کلیپ برداری نمایش داده میشود ، (یواشکی پیش خودمان بماند که بجز چند لحظه نخست که یکی با شانه ای تخم مرغ داره میاد و دیگری که میگه با سرویس هماهنگ کردم و عکس یادگاری از این پنج حرفه ای روی جلد فیلم گرفته میشه ، هرگز در هیچ جای این سکانس شما نه فیلمبردار میبینید نه عکس بردار که حتمآ مرخصی گرفتن بعد کلیپ برن تو خونه با کامپیوتر صحنه را ایجاد کنند که ایکاش کرده بودند و این گونه گندش در نمیامد ، بهر رو ، از صحنه اکشن نمایش دور نشویم ) و بجز ان برآمدگی حدودآ نیم متری که سوی دیگر ساختمان است هیچ بلندی دیگری نمایش داده نمیشود اما ناگاه در میان هلهله رفقای موتورسوار «سازنده» ظاهرآ بیاد فیلمی میافتد و البته شاید هم این ابتکار و ذوق سرشار خودش باشد در ارائه هیجان!! بله شاید هم بیاد فیلمی خاص میافتد یا همان (ئی تی ساخته استیون اسپیلبرگ ۱۹۸۲ که یکی از شاهکارهای فیلمهای تخیلی جهان نامیده میشود) بله در آن فیلم پسر دوچرخه سوار از روی زمین به هنگام فرار با دوچرخه با قدرت فضایی تخیلی ئی تی دوست داشتنی که متعلق به سیاره ای دیگر است ، بلند میشود و به پرواز در میاید ،
در اینجا نیز موتور سوار بناگاه ،لابد با توضیح روی جلد ، سی دی ، بجای قدرت فضایی اینجا حتمآ با قدرت مافیایی به پرواز در میاید و از این سو ی بنا به آن سو میرود ، اینش حالا مافیایی بود اما تو گویی موتور بر زمین افتاده هواپیمایی ، هلی کوپتری چیزی بوده که آن انفجار مهیب روی میدهد بقول امروزینش در حد لالیگا ( شانس دیگری که آوردیم آژانس بین المللی انرژی اتمی این صحنه را ندیده و یا نبیند وگرنه کار به نمونه برداری میکشد !! ) ، پس از رسیدن دوستان وفادار به صحنه انفجار حتی از یک مانکن چوبی هم استفاده نشده که نشان دهد راکب در حال سوختن است ، از این جالبتر اینکه «سازنده» موتور را با ماشین اشتباه گرفته که کمر بند ایمنی یا ایربگ دارد و گاهی راننده در آتش میسوزد ، طاهرا ایشان دستشان و حواسشان جای دیگه بند بوده و البته (فیلمنامه نویس) هم همینطور و فراموش کرده اند که اگه یک دوچرخه هم به چیزی برخورد کند راکب آن پرتاب میشود چه برسد به موتوری که با قدرت مافیایی به پرواز در آمده . و بلا فاصله مینوسند ۶ ماه بعد، بالاغیرتآ دوزار به شعور بیننده احترام بگذارید بعد هم الباقی ماجرا و رسیدن کامنت یا پیام تصویری از شخص ناشناسی راجع به ، موتورسوار حرفه ای، که نشان میدهد ، هنوز زنده است برای خانم احتمالآ در رانندگی حرفه ای و در ادامه که جناب حرفه ای دیگری با مبارزات سهمگینش !! نمایش داده میشود که بقول رفیقش اول دستاش کار میکنه بعد مغزش ، و خانم حرفه ای ماشبن سوار که برایشان افت
داره رو دست بخورن بعد هم فرار بانوی معروفه خودمون که فعلا معلوم نیست مهارتشان چیست ، حتما فرار از تیمارستان !! آخرین حرفه ای هم خواننده و کمدین فیلم است که با اجرای ترانه ای رپ از نوع امروزینش و کلمات تکان دهندۀ !! و(مفهمومی!!) و روشنفکرانه اش ، بگذریم ، و وقت را با ارزش بداریم . در اینجا هشداری شاید نه خوب به سازندگان نیز بدهم و آن اینکه موضوع ساختتان به باور نگارنده بیشتر بدرد کسانی میخورد که در سن و سالی هستند که کلآ اهل فیلم نیستند و با همه جیغ و فریادهای جدید از نوع نویدی آن که مدتیست مٰد شده ، به گمانم این بار به کاهدون زدید.
لازم به ذکر است عشق مافیا بازی را هم دست کم نگیریم که در «سریالها» و خیرسرشان «فیلمهای» جدید شدیدآ جا باز کرده . نکته ای هم در مورد بازی ها که حیف دم توپ گذاشتنشان ، حتی در همین اولین قسمت که میباید جلب کننده بیننده باشد .
در پایان به کسانیکه در این چرخه باند بازی پول چاپ میکنند از هر نوع درگیرش ، در «پروژه»شان ، کلامی از زنده یاد علی معلم را بیاد میاورم که گفت از هر کجا پول آوردی ساختی بماند لااقل کاری بساز بگن خدا پدر مادرتو بیامورزه .